جوجوهای ناز ما

پسته اخمو

همه پسته ها خندان و خوشحال بودن . برای همین خیلی راحت باز می شدن. اما یکی از پسته ها اخمو بود .هیچ کس دوست نداشت پسته اخمو رو برداره  . وقتی همه پسته ها تموم شدن، پسته اخمو تنها توی ظرف باقی مونده بود. بچه شکمو بلاخره دلش آب شد و پسته اخمو رو برداشت. هر چی بهش نگاه کرد پسته اخمو نخندید. همین طور سفت سفت دهنشو بسته بود. بچه شکمو چند تا لطیفه برای پسته اخمو تعریف کرد اما بازم نخندید  . قلقلکش داد. بازم خندش نگرفت. بچه شکمو یه نگاهی این ور کرد یه نگاهی اونور کرد بعد یواشکی پسته اخمو رو گذاشت توی دهانش . یک گاز محکم ازش گرفت. ولی هیچی نشد . این دفعه پسته اخمو رو گذاشت روی دندونای آسیاش . محکم محکم فشارش داد. یه دفعه پسته ا...
8 تير 1391

ماشین مورچه‌ای

  سه تا مورچه با هم دوست بودن و هر روز برای تهیه غذا با هم بیرون می رفتن .اونا هرروز زحمت زیادی می کشیدن تا غذاهای سنگین رو به سمت خونه حمل کنن. یه روز مورچه ها یه خوراکی پیدا کردن که خیلی خوشمزه بود ولی خیلی خیلی هم سنگین بود و حملش برای اونا سخت بود.  مورچه ها بعد از کلی تلاش تونستن خوراکی رو یه خورده جابجا کنن. بعد خسته شدن و هر کدوم یه گوشه روی زمین ولو شدن تا کمی استراجت کنن. یه دفعه یکی از مورچه ها صدا زد راستی چرا ما ماشین نداریم؟ چرا آدما چیزای سنگینشونو با ماشین حمل می کنن ولی ما همه چیزو باید روی دوشمون بگیریم؟ حرف این مورچه انقدر عجیب بود که برای چند لحظه هر سه نفرشون ساکت شدن و توی فکر فرو رفتن .بعد هر...
8 تير 1391

گردش لاك پشت ها

يكي بود يكي نبود . خانم لاك پشت و آقا لاك پشت تصميم گرفتند كه همراه پسرشان به گردش بروند .بروند . آنها  بيشه اي كه كمي دورتر از خانه اشان بود را انتخاب كردند . وسايلشان را جمع كردند و به راه افتادند و بعد از يك هفته به آن بيشه قشنگ رسيدند .       سبدهايشان را باز كردند و سفره را چيدند ولي يكدفعه مامان لاك پشته با ناراحتي گفت : يادم رفت درقوطيبازكن را بياورم . پدر لاك پشت به پسرش گفت : پسرم تو برگرد و آن را بياور . پسرك اول قبول نكرد ، ولي پدر برايش توضيح داد كه ما بدون دربازكن نمي توانيم قوطي ها را باز كنيم و چيزي بخوريم و صبر مي كنيم تا تو برگردي . ما به تو قول مي دهيم ...
1 تير 1391

دیوار بدجنس

گلخونه پر از گل لاله و رز بود گلهای زیبا و شاداب . توی گلخونه همه شاد و خوشحال بودن و همدیگه رو دوست داشتند. گلها می گفتند این بوی خوبی که توی گلخونه همه جارو پر کرده بوی دوستی و محبته  .  گلخونه پر از گل لاله و رز بود گلهای زیبا و شاداب . توی گلخونه همه شاد و خوشحال بودن و همدیگه رو دوست داشتند. گلها می گفتند این بوی خوبی که توی گلخونه همه جارو پر کرده بوی دوستی و محبته  . گلها خیلی خوش اخلاق بودن و هیچ وقت به خاطر خوشگلی و خوش بویی خودشونو بهتر از دیگران نمی دونستند و تکبر نمی کردن.  اما توی این گلخونه فقط یه دیوار بود که خیلی اخمو بود. این دیوار دیوار سمت چپ گلخونه بود و دائما با عصبانیت به گلها نگاه می...
27 خرداد 1391
1