جوجوهای ناز ما

مشورت

سلام دوستان خوبم امروز یه کمی فکر کردم.دیدم از نت استفاده درست نمی کنم.می خوام برم توی خط مسائل علمی.پارسال تابستون واسه کارآموزیم یه مقاله نوشتم.روی اون کار کنم و کاملش کنم و بدمش برای چاپ.میخوام با دو تا از استادهام مقاله بردارم و شروع به تحقیق و کار علمی کنم.من کلا5تا وبلاگ دارم.یکی که اینجاست.یکی وبلاگ شخصیمه.یکی درباره موفقیت و آرامشه یکی وبلاگ مشترک من و بابای جوجوهاست یکی فروشگاهمه و یکی تخصصی گیاه پزشکیه.حالا شاید اینجا و وبلاگ مشترک خودم و بابای جوجو ها و وبلاگ تخصصی رو مرتب به روز کنم ولی فکر نکنم وقتی برای بقیه وبلاگ ها داشته باشم. نظرتون چیه درباره استفاده درست از اینترنت؟؟؟
20 تير 1391

یه کمی حرف

سلام جوجوها دستم جیز شده .بگم چی شده؟ نترسینا داشتم ظرف می شستم.ظرف ماست خیار رو دواشتم آب می کشیدم   بعدددددددددددد جیز شدم دیگه.ظرف شیشه ای ترک داشت یهو دیدم دستم میسوزه نگاش کردم دیدیم شر شر داره خون میاد با اینکه زخمش کوچیک بود هی میشستمش باز خون می اومد  دست از کار کشیدم.رفتم گاز استریل و بتادین و قیچی رو برداشتم و مرحله به مرحله از کارام عکس گرفتم که بعد براتون می ذارم.   بعد دستمو بستم دیگههههههه.   ...
19 تير 1391

مشخصات ماه تولد مامانی(خودم)

مشخصات کلی متولدین اردبیهشت ماه: خیلی قانع ، صبور و آرام ، پرتحمل ، عاشق مالکیت ، حسود ، متعصب ، اهل اعتدال ، با محبت ، خیلی قوی و سالم ، عاشق عطر و بوی طبیعی ، از تجارب گذشته الهام می‌گیرد ، واقعا وفادار ، مخالف افراط ، ‎‎‎با سلیقه ، خوشگل‌پسند ، پول‌دوست ، همیشه راضی ، مصمم ، پرکار ، سخاوتمند ، مؤقر و سنگین ، فقط در مقابل حرف آرام رام می‌شود ، اهل مادیات ، دنبال زندگی شیرین ، مادی‌گرا و سودجو ، به‌هر کاری صورت واقعی می‌دهد ، مخالف خشونت ، با ثبات و پایدار ، عاشق صلح و آرامش ، صادق ، مال جمع کن ، اهل هنر. زن متولد اردیبهشت: طبیعت را دوست دارد. مادری سخت‌گیر، همسری فداکار و کمک دهند...
19 تير 1391

عیدتان مبارک باد

اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه . . . . . . ای منتظران گنج نهان می آید / آرامش جان عاشقان می آید بر بام سحر طلایه داران ظهور / گفتند که صاحب الزمان می آید . . . میلاد آقا امام زمان بر همگان مبارک . . . سِرّی که فقط خدا از آن آگاه است / مهدی گل بی خزان آل الله است ای منتظران حضرتش برخیزید / پیغام دوباره سحر در راه است . . . . . . قائم آل نور، یا مهدی / عطر سبز حضور، یا مهدی تا همیشه صبور می مانیم / در هوای ظهور، یا مهدی اینک که شده ولادتت ای جانا / جلوه نور به دنیا بنما یا مهدی . . . غیر از تو مرا دلبر و دلدار نب...
15 تير 1391

پسته اخمو

همه پسته ها خندان و خوشحال بودن . برای همین خیلی راحت باز می شدن. اما یکی از پسته ها اخمو بود .هیچ کس دوست نداشت پسته اخمو رو برداره  . وقتی همه پسته ها تموم شدن، پسته اخمو تنها توی ظرف باقی مونده بود. بچه شکمو بلاخره دلش آب شد و پسته اخمو رو برداشت. هر چی بهش نگاه کرد پسته اخمو نخندید. همین طور سفت سفت دهنشو بسته بود. بچه شکمو چند تا لطیفه برای پسته اخمو تعریف کرد اما بازم نخندید  . قلقلکش داد. بازم خندش نگرفت. بچه شکمو یه نگاهی این ور کرد یه نگاهی اونور کرد بعد یواشکی پسته اخمو رو گذاشت توی دهانش . یک گاز محکم ازش گرفت. ولی هیچی نشد . این دفعه پسته اخمو رو گذاشت روی دندونای آسیاش . محکم محکم فشارش داد. یه دفعه پسته ا...
8 تير 1391

ماجرای دو قورباغه‌ی گرفتار

روزی یک گروه قورباغه‌از جنگلی می‌گذشتند تا به برکه‌ای که محل زندگی جدیدشان بود، برسند. ناگهان دوتا از آن‌ها در یک چاله‌افتادند؛ چاله‌ای گود با دیواره‌های بلند . بقیه‌ی قورباغه‌ها توی چاله نگاه کردند. به نظرشان خیلی خیلی عمیق رسید. بنابراین به دو قورباغه‌ی بیچاره گفتند: «شما دوتا هیچ راه نجاتی ندارید، و همین جا می‌میرید.» دو قورباغه‌ی بیچاره به این حرف توجهی نکردند. تلاش خودشان را آغاز کردند و هر چه بلندتر پریدند تا از گودال خارج شوند؛ اما موفق نشدند . گروه قورباغه‌ها که می‌دیدند پریدن آن دو فایده‌ای ندارد، تنها یک کار انجام دادند.  ...
8 تير 1391

محمد مصطفی(ص)

  محمد مصطفی(ص)   پیامبر خوب ما پیام روشن او  اطاعت است از خدا او آخرین پیامبر  اسلام بود دین او جهان کند نیستان  خوبیست آیین او کتاب اوست قرآن  پر از پند و حکایت چراغ راه باشد  ما را کند هدایت ...
8 تير 1391

ماشین مورچه‌ای

  سه تا مورچه با هم دوست بودن و هر روز برای تهیه غذا با هم بیرون می رفتن .اونا هرروز زحمت زیادی می کشیدن تا غذاهای سنگین رو به سمت خونه حمل کنن. یه روز مورچه ها یه خوراکی پیدا کردن که خیلی خوشمزه بود ولی خیلی خیلی هم سنگین بود و حملش برای اونا سخت بود.  مورچه ها بعد از کلی تلاش تونستن خوراکی رو یه خورده جابجا کنن. بعد خسته شدن و هر کدوم یه گوشه روی زمین ولو شدن تا کمی استراجت کنن. یه دفعه یکی از مورچه ها صدا زد راستی چرا ما ماشین نداریم؟ چرا آدما چیزای سنگینشونو با ماشین حمل می کنن ولی ما همه چیزو باید روی دوشمون بگیریم؟ حرف این مورچه انقدر عجیب بود که برای چند لحظه هر سه نفرشون ساکت شدن و توی فکر فرو رفتن .بعد هر...
8 تير 1391