حرفایی با دخترام
نارگل و گلنارم.من و بابا هنوز عروسی نکردیم.یعنی رسما عروسی نکردیم.ولی شرعا زن و شوهریم.بگذریم.بابا رو بی نهایت تا دوست دارم.یه لحظه باهاش حرف نزنم آروم و قرار ندارم.روزایی که مشکل داره و نمی تونه باهام حرف بزنه خیلی سخت می گذره.مامان عذاب میکشه ولی به بابا نمیگه که بابا اذیت بشه.الان هم یکی از همون روزاست.حتی دوست ندارم برم توی میلم.چون بابا نمیتونه بیاد نت.من و بابا از هم دوریم.بابا نجف آباد هست و مامان رشت.شما ها هم اندازه 1نقطه توی دلم موندین تا بعد از ازدواج بابایی و من زود بیایین پیشمون.قربونتون برم.
مامان
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی