جوجوهای ناز ما

غذاهای مادرانه

 بعضی از بچه‌ها دوست ندارند غذا را با قاشق بخورند. اصلا غذا خوردن را به خاطر همین که باید بنشینند یک جا و قاشق قاشق غذا بگذارند دهان‌شان دوست ندارند. این روش را امتحان کنید: غذا را شکل تنقلات دربیاورید! سیب‌زمینی سرخ کرده، گوشت‌های قلقلی، هویج‌های ترد سرخ شده یا سبزی‌هایی که سر چنگال‌های کوچک یا خلال دندان زده‌اید، ساندویچ‌های خیلی کوچک مرغ که لایش پنیر تست گذاشته‌اید و چیزهایی مثل این شاید خوش خوراک‌تر باشند. حتی برنج را هم می‌توانید کمی شفته‌تر بردارید و به شکل گلوله‌های کوچک دربیاورید و بگذارید تا مثل نقل بیندازد توی دهانش. من که امتحان کردم، جواب داد!   ...
8 تير 1391

بازی های مادرانه

  بازی ما یک بازی بی‌نظیر برای پرورش خلاقیت بچه‌هاست: بازی با هیچی! مهم نیست چه بازی‌ای قرار است بکنید؛ خاله‌بازی یا ماشین‌بازی، جنگ دو نفره یا اجرای سیرک! مهم این است که بازی را با هیچ وسیله‌ای انجام دهید. به جای این‌که وسایل آشپزی کوچک و گران برای دختر کوچولوی‌تان بخرید، بازی را با «تصور» آن وسایل انجام بدهید. این بازی را با بچه‌های دو ساله و بیشتر می‌توانید انجام بدهید. یک خانه تصور کنید، جای آشپزخانه و دستشویی و میز را تصور کنید، به مهمانی هم بروید (یا عروسک‌ها را مهمان کنید) و توی ظرف‌های الکی غذا بریزید و با قاشق‌های الکی بخورید و بگویید: وای! چقدر د...
8 تير 1391

مادرانه

اوخییییییییی اینو ببینین.چه مهربونه! مامانه رو ببینین بچه هاشو به صف کرده برن گردش!!! عزیزمممممم چه مهربانانه است اوخییی اینا کمبود مهر و گرمای وجود مادر دارن.نازی جوجوها   ...
8 تير 1391

شعر نماز و اصول دين

اينم يه شعر خوب وزيبا درباره نمازو اصول دين فداتون بشم ني ني هاي خودم   سپیده زد، سپیده          وقت سحر رسیده خاموش شده ستاره       صبح اومده دوباره خروس پر طلایی            با پاهای حنایی قوقولی قوقو میخونه        تو کوچه و تو خونه اذان میگن دوبار ه           از مسجد و مناره بابام پامیشه از خواب       میره لب حوض اب می شوید او دست و رو    با اب میگیره وضو تمیز و پاکیزه باز    ...
6 تير 1391

جشننننن پایان امتحانات نگار جوننننن

سلاااااااااااااااااااااممممممممممممم از امتحان های دانشگاه خلاص شدمممممممممممممممممممم   بیایید با هم شعر بخونیم آخ جونمی آخ جونمی امتحانام تموم شده آخ جونمی آخ جونمی دیری دیدی دیدیری دیدی های های هاهای های           ...
4 تير 1391

مانع پیشرفت شما مرد !!!

      یکروز وقتى کارمندان به اداره رسیدند، اطلاعیه بزرگى را در تابلوى اعلانات دیدند که روى آن نوشته شده بود: دیروز فردى که مانع پیشرفت شما در این اداره بود درگذشت. شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که ساعت ۱۰ در سالن اجتماعات برگزار مى‌شود دعوت مى‌کنیم. در ابتدا، همه از دریافت خبر مرگ یکى از همکارانشان ناراحت مى‌شدند امّا پس از مدتى، کنجکاو مى‌شدند که بدانند کسى که مانع پیشرفت آن‌ها در اداره مى‌شده که بوده است. این کنجکاوى، تقریباً تمام کارمندان را ساعت۱۰ به سالن اجتماعات کشاند. رفته رفته که جمعیت زیاد مى‌شد هیجان هم بالا مى‌رفت. همه پیش خود فکر مى‌کردند : ای...
2 تير 1391